عروسک دختر بانمک

تصور کن عروسکی که انگار جان دارد…

چشم‌های تیله‌ای درخشانش مثل دو گوی شیشه‌ای مرموز،

انگار هر لحظه ممکن است پلک بزند. وقتی نور به آن‌ها

می‌خورد، برق خاصی درونشان می‌رقصد، گویی رازی در دل

خود دارند. پوستش، نرم و گوشتی‌ مانند، حس واقعی لمس

یک کودک ظریف را القا می‌کند. انگشتان ظریفش با جزئیاتی

خیره‌ کننده طراحی شده‌اند، انگار هر لحظه ممکن است

دستان کوچک و لطیفش را تکان دهد.

موهای بلند و قهوه‌ای رنگش، با لطافت روی شانه‌هایش

می‌ریزد،گاهی با وزش نسیمی خیالی، چند تارش به حرکت

در می‌آیند.

روی سرش کلاه کوچکی نشسته، که به زیبایی با لباس

پارچه‌ای‌اش هماهنگ شده است. لباسش، دوخته‌ شده از

پارچه‌ای لطیف، چین‌های ظریفی دارد که با هر حرکت

عروسک، کمی جابه‌جا می‌شوند، گویی که او واقعاً نفس می‌کشد.

پاهای کوچکش درون کفش‌هایی قرار گرفته که به‌ دقت

طراحی شده‌اند، انگار همین حالا قصد دارد قدمی بردارد و

از دنیای عروسک‌ها بیرون بیاید. آیا فقط یک عروسک است،

یا چیزی فراتر؟

شاید کسی که آن را در آغوش می‌گیرد، بتواند راز درخشش

چشم‌هایش را بفهمد…

این فقط یک عروسک نیست، بلکه دریچه‌ای به دنیایی جادویی است.